این است ذات آن آئینهای رازآلود. مستانه قربانی کردن کودکان بیگناه در میان سر و صدای موسیقی تا صدایشان شنیده نشود و پس از آن مشغول شدن به اورجیها و پلیدی های دسته جمعی به افتخار لوسیفر. این است آن چیزی که خیلیها ناآگاهانه و قلیلی آگاهانه نام "عرفان" را بر آن میدهند. این است همان مذهب الباطل. گویند که ابو اسحاق ابراهیم حلوانی از حلاج درباره مذهب باطن سوال کرد. حلاج گفت:
« از کدام میگویی، باطن الباطل یا باطن الحق؟ اگر منظورت باطن الحق است شریعت آن را در بر گرفته و هر که حقیقتا آن را دنبال کند به درون راه خواهد یافت که نیست جز معرفت بالله. و باطن باطل، بیرون و درونش (شریعت و طریقتش) هر دو وحشتناک و نفرتانگیزند. پس خود را از آن دور نگه دار.»
فرقههای رازآمیز امروزی خود را وارثین به حق این آئینها و مدارس رازآمیز میدانند. بسیاری تعالیم، مناسک و حقایق مخصوصا ردههای بالای آنها که طی سالهای اخیر عیان شده، یا عمدا توسط خودشان به دلایلی خاص یا توسطی توّابینی که از آنها خارج شدهاند، دلایلی محکم بر ادعاهایشان هستند. در اینجا باید گفت که شرم بر هر نادانی که حقیقت درونی این فرق را فراموش کند و برای ناآگاهان خارج از بازی، تصویری رمانتیک ارائه کند و مثلا هندوئیسم را کنار ادیان توحیدی بگذارد و از میراث مشترکشان سخن بگوید. کالی و آناث ما کجا بود در اسلام؟ اسلامی که حالا شاید اهمیت تاکیدش بر کسب علم و انفجار علمیای که در جهان ایجاد کرد را درک کنید. اسلام از این نظر نیز دشمنی عظیم برای آنهایی بود که مردم را عمدا در جاهلیت نگه داشته و علم را مالمیلک خود میپنداشتند. خود رازهایی پست و بیاهمیت از شیاطین آموخته، آنها را زینت داده، علم و حکمت تلقی کرده و خود را نژادی برتر و عوام را گاو و گوسفند میدیدند.
محبوبترین قربانیان برای این شیطان مورد پرستش کنعانیها، بابلیها و بعدها "فنیقیهایی که ختنه میکنند" ، کودکان بودند. در یکی از تلهای باستانشناسی در نزدیکی تونس، یکی دیگر از مراکز پرستش بعل، 6000 خمره پیدا کردند که همگی پر از بقایای سوخته "نوزاد"ها بودند.